
ادامه مطلب...
عید امسال پر از بوی گل یاس شده است
و پر از خاطره گندم و دسداس شده است
همه دشت گواهاند که با بوی بهار
عطر یک خانه آتش زده احساس شده است
چینش سفره امسال تفاوت دارد
سین هر سفره سلامی است که بر یاس شده است
روضه چادر خاکی همه جا پیچیده
سیبها طعم خوش کوثر و اخلاص شده است
جان گلهای جهان پیشکش یاسی که
زخمی سیلی باد و ستم داس شده است
بهار
سبزه خرمی دشت چمن باز امد مریم یاس بنفشه به جهان ناز امد
این بهاران خجسته که به دنیا امد سال نو روز دگر هم دم دم ساز امد
شاعر :رخش
برگرفته از : ماهنامه آشنا
ارزش : یک سخن ران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند , یک اسکناس را از جیبش بیرون آورد و پرسید : چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟ دست همه حاضریت بالا رفت . سخنران گفت : بسیار خوب , من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم . و سپس در برابر نگاه های متعجب , اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید : چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟ و باز دست های حاضرین بالا رفت . این بار مرد , اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید . بعد اسکناس را برداشت و پرسید : خوب ,حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود ؟ و باز دست همه بالا رفت . سخنران گفت : دوستان , با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم , از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید . و ادامه داد : در زندگی واقعی هم همین طور است , ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبه رو می شویم , خم می شویم , مچاله می شویم , خاک آلوده می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم , ولی این گونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است , هرگز خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوست مان دارند , آدم پر ارزشی هستیم .
تک سوار
آقا در این دنیایِ ما حرف از خدا نیست رسم تمام این جهان بر بی وفا ایست
مردم دگر در عیش نوش خود اسیرند در خود فروشی، عشق بازی ها کثیرند
خود را به هیچ پوچ دنیا می فروشند بر لحظه ای لذّت در این دنیا بکوشند
مردان مومن گرچه کم هستند اندک پیدا شود هر چند که باشد در جهان تک
عشّاق منجیُّ جوانانش زیادند این مردمان چون کوه در طوفان بادند
این گوهران همچون نگینی در پگاهند در ظلمت تاریکی شب نورماهند
این مخلصان،عشّاق دل،هستند بیدار در انتظار تکسوار پرده بردار
این بنده ها، در غصه غم جمکرانند در انتظار مهدی صاحب زمانند
آقا بیا تا با ظهورت این بیابان پر گل شود زیبا بماند این گلستان
شاعر:رخش
سوی تجلی خدا می روی سید ما کرببلا میروی
در عجب حیرت سردرگمم مات تماشای چنین مردمم
نامه نوشتن به حسین علی بعد شهیدش بکردن همی
وای بر این مردم کوفی نصب طفل حسین مانده بدان خشک لب
اب ندادن به ان طفل ماه تیر بخورد گردن ان طفل شاه
مردم کوفی نصب ان زمان فتنه گر بی بصر این جهان
هردو به یک راه روش می روند هردو به یک راه منش می روند
بی بصری هست کلید خطا بی بصری هست کلید جفا
رخش اگر بیم خطا در تو هست سید ما خامنه ای رهبر است
شعر مقایسه فتنه 88و حادثه کربلا
شاعر alimy
ولانا شمسالدین یا کمالالدین محمد وحشیبافقی یکی از شاعران نامدار سدهٔ دهم ایران است که در سال ۹۳۹ هجری قمری در شهر بافق چشم به جهان گشود. دوران زندگی او با پادشاهی شاه تهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده همزمان بود.
وی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش سپری نمود. وحشی در جوانی به یزد رفت و از دانشمندان و سخنگویان آن شهر کسب فیض کرد و پس از چند سال به کاشان عزیمت نمود و شغل مکتب داری را برگزید. وی پس از روزگاری اقامت در کاشان و سفر به بندر هرمز و هندوستان، در اواسط عمر به یزد بازگشت و تا پایان عمر ( سال ۹۹۱ هجری قمری) در این شهر زندگی کرد.
آثار وحشی
این شاعر بزرگ روزگار خود را با اندوه و سختی و تنگدستی و تنهائی گذراند و دراشعار زیبا و دلکش او سوز و گداز این سالهای تنهایی کاملا مشخص است . وی غزل سرای بزرگی بود و در غزلیات خود از عشقهای نافرجام، زندگی سخت و مصائب و مشکلات خود یاد کرده است.
کلیات وحشی متجاوز از نه هزار بیت و شامل قصیده، ترکیب بند و ترجیع بند، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی است.
وحشی دو منظومهٔ عاشقانه دارد. یکی ناظر و منظور که عشق همجنسگرایانه پسران شاه و وزیری را بر یکدیگر روایت میکند. و دیگری فرهاد و شیرین به استقبال از خسرو و شیرین نظامی. مثنوی نخستین به سال ۹۶۶ به پایان رسید و ۱۵۶۹ بیت است و اما مثنوی دوم که از شاهکارهای ادب دراماتیک پارسی است، هم از عهد شاعر شهرت بسیار یافت لیکن وحشی بیش از ۱۰۷۰ بیت از آن را نساخت و باقی آن را وصال شیرازی شاعر مشهور سده سیزدهم هجری (م ۱۲۶۲) سروده و با افزودن ۱۲۵۱ بیت آن را به پایان رسانیدهاست. شاعری دیگر به نام صابر بعد از وصال ۳۰۴ بیت بر این منظومه افزود.
مثنوی معروف دیگری که وحشی به پیروی از نظامی سروده «خلد برین» است بر وزن مخزنالاسرار و مرتب بهشت روضه. مثنویهای کوتاهی از وحشی در مدح و هجو و نظایر آنها بازمانده که اهمیت منظومههای یادشده را ندارد.
نمونه ای از اشعار وحشی
آه تا کی ز سفر باز نیایی بازآ/اشتیاق تو مرا سوخت کجایی بازآ
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد/گر همان بر سر خون ریزی مایی بازآ
کرده ای عهد که بازآیی و ما را بکشی/وقت آن است که لطف بنمایی بازآ
رفتی و باز نمی آیی و من بی تو به جان/جان من اینهمه بی رحم چرایی بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی/گرچه مستوجب صدگونه جفایی بازآ
نام کتاب | نویسنده | موضوع | حجم | دریافت فایل |
ناظر و منظور | وحشی بافقی | شعر کلاسیک | 1.10 MB | دانلود |
رباعیات | وحشی بافقی | شعر کلاسیک | 71.2 KB | دانلود |
منظومه خلد برین | وحشی بافقی | شعر کلاسیک | 347 KB | دانلود |
منتخب اشعار | وحشی بافقی | شعر کلاسیک | 853 KB | دانلود |
خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.او از مهمترین تاثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود.در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او بگونهای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت.هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود.در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیدهاند.
عشق حقیقی
در غزلم عشق صدا می کنم دشمن عشق را رها می کنم
همدم یار من بیجاره باش خوب تو بدان جان فدا میکنم
عشق به من گو که راهم کجاست من بدی را جدا می کنم
عشق شاهین خدایش بمان حق تو را سعی عدا میکنم
کمالالدین ابوالعطاء محمودبن علیبن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» (زاده: ۶۸۹ - درگذشت: ۷۵۳ ه.ق.) یکی از شاعران بزرگ سدهٔ هشتم است. آرامگاه خواجو او در تنگالله اکبر شیراز است.وی از شاعران عهد مغول و معاصر سعدی شیرازی بوده است و آٍاری در مدح سلاطین منطقه فارس در کارنامه خود دارد.
زندگینامه
خواجوی کرمانی که به نخلبند نیز شهرت دارد در اواخر سده هفتم هجری در کرمان زاده شد.زمان زایش او را به اختلاف بین ۶۶۹ - ۶۸۹ هجری ثبت کرده اند او در دوران جوانی خود جدا از کسب دانش های معمول روزگار مسافرت را نیز پیشه نموده و بازدید هایی از مناطق اصفهان، آذربایجان، شام، ری، عراق و مصر نیز داشته است و پس از بازگشت از این سفرهای طولانی در شیراز اقامت گزید.او لقب هایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است.او در نیمه سده هشتم هجری در شهر شیراز درگذشت و در تنگ الله اکبر این شهر نزدیک رکناباد به خاک سپرده شد.
عقاید و اندیشه ها
شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است.مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحا بیان می شود اما در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظ تاثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بی اعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است.او در شعر به سبک سنایی غزلسرایی می کرده و در مثنوی نیز سعی داشته به تقلید از فردوسی حماسه سرایی داشته باشد.خواجو را وابسته به سلسله مرشدیه می دانند.او را در ریاضیات طب و هیئت نیز صاحب نظر می دانند.طنز و هزل و انتقادات اجتماعی از شرایط ایان در آن روزگار در اشعار خواجو متداول است[۱]. او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به طوری که گرایش حافظ به شیوهٔ سخنپردازی خواجو و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است.
استاد غزل سعدی ست نزد همه کس اما | دارد سخن حافظ طرز غزل خواجو |
آثار
از خواجوی کرمانی آثار زیادی بجای مانده است که مضامین و محتوای آنها عموما متفاوت می باشند.بیشتر این آثار منظوم هستند
- دیوان؛ شامل قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیعات و رباعیات که برروی هم به دو بخش صنایع الکمال و بدایع الجمال تقسیم میشود.
- شش مثنوی؛ در وزنهای گوناگون با این نامها :
سام نامه، همای وهمایون، گل و نوروز، روضه الانوار، کمال نامه و گوهر نامه. پنج مثنوی اخیر بر روی هم خمسهٔ خواجو را تشکیل میدهد.
آثار منثور خواجوی کرمانی نیز شامل رسالاتی مانند رساله البادیه و رساله مناظره شمس و صحاب می باشد که به زبان فارسی نوشته شده اند.
صفحه قبل 1 صفحه بعد